قوله تعالى: لیْس الْبر أنْ تولوا وجوهکمْ... الآیة از روى ظاهر درین آیت آنچه شرط شریعت است بشناختى، اکنون از روى باطن بزبان اشارت آنچه نشان حقیقت است بشناس، که حقیقت مر شریعت را چون جان است مر تن را، تن بى جان چون بود، شریعت بى حقیقت هم چنان بود. شریعت بیت الخدم است همه خلق درو جمع، و عمارت آن بخدمت و عبادت، و حقیقت بیت الحرم است عارفان درو جمع و عمارت آن بحرمة و مشاهدت، و از خدمت و عبادت تا بحرمت و مشاهدت چندانست که از آشنایى تا دوست دارى، آشنایى صفت مزدور است و دوستدارى صفت عارف. مزدور همه ابواب بر که در آیت بر شمردیم بیارد، آن گه گوید آه اگر باد بر ان جهد یا از آن چیزى بکاهد، که آن گه از مزد باز مانم، و عارف آن همه بشرط خویش بتمامى بگزارد، آن گه گوید آن اگر از آن ذره بماند که آن گه از دولت باز مانم


بهرچ از راه باز افتى چه کفر آن حرف و چه ایمان


بهر چه از دوست و امانى چه زشت آن نقش و چه زیبا


مزدور گوید نماز من روزه من و زکاة من و صبر من در بلاها و وفاء من در عهد ها، و عارف گوید بزبان تذلل:


من که باشم که بتن رخت وفاء تو کشم


دیده حمال کنم بار جفاء تو کشم

بوى جان آیدم از لب که حدیث تو کنم


شاخ عز رویدم از دل که بلاء تو کشم‏

پیر طریقت گفت: من چه دانستم که مزدور اوست که بهشت باقى او را حظ است؟ و عارف اوست که در آرزوى یک لحظ است؟! من چه دانستم که مزدور در آرزوى حور و قصور است، و عارف در بحر عیان غرقه نور است! بو على رودبارى قدس الله روحه بوقت نزع خواهر خود را میگفت: یا فاطمة «هذه ابواب السماء قد فتحت، و هذه الجنان قد زینت» اینک درهاى آسمان بگشادند و بهشتها بیاراستند و کنیزکان بر کنگره‏ها نشاندند و میگویند نوشت باداى با على که این همه از بهر تو ساختند! و زبان حال بو على جواب میدهد الهى به بهشت و حورا چه نازم اگر مرا نفسى دهى از آن نفس بهشتى سازم.


و حقک لا نظرت الى سواکا


بعین مودة حتى اراکا

بر بندم چشم خویش و نگشایم نیز


تا روز زیارت تو اى یار عزیز

لیْس الْبر أنْ تولوا وجوهکمْ بر بر قول مجمل دو ضرب است: اعتقاد و اعمال، اعتقاد تحقیق اصول است و اعمال تحصیل فروع. و هر آن کس که اصول بحقیقت مستحکم کرده و فروع بشرط خود بجاى آورده لا محاله از ابرار است، و منزل ابرار دار القرار است. و ذلک فى قوله تعالى إن الْأبْرار لفی نعیم.


آن گه رب العالمین در سیاق این آیت بیان کرد همان اعتقاد و همین اعمال گفت منْ آمن بالله و الْیوْم الْآخر و الْملائکة و الْکتاب و النبیین تا اینجا بیان اعتقاد است و تمهید قواعد اصول، و ازینجا ذکر اعمال در گرفت، و آن گه بر دو قسم نهاد یک قسم مراعات مردم است در معاشرت ایشان و نواخت دور و نزدیک و مواساة با ایشان، چنانک گفت و آتى الْمال على‏ حبه ذوی الْقرْبى‏ و الْیتامى‏ و الْمساکین و ابْن السبیل و السائلین و فی الرقاب اول ابتدا بخویشان کرد که حق ایشان مقدم است بر حقوق دیگران، و لهذا


قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم «لا یقبل الله صدقة و ذو رحم محتاج» پس یتیمان که ایشان عاجزترین خلق‏اند و بى‏کسان‏اند، پس بدرویشان که هیچ مال ندارند نه مال حاضر نه مال غائب، پس براه گذرى که هیچیز در دست ندارد، اما باشد که وى را مال غائب بود، پس بسائلان که درویشان هم راست گویان باشند، و هم دروغ زنان، پس به بردگان که خواجگان دارند که مراعات ایشان کنند و تیمار برند. رب العالمین ترتیب حاجت و دربایست بریشان نگه داشت، هر که درمانده تر و حاجت وى بیشتر و صدقه را مستحق تر ذکر وى فرا پیش داشت که حق وى تمامتر. کریما خداوندا که هر کسرا بجاى خویش بدارد! و استحقاق هر کس چنانک باید برساند! یقول تعالى ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر . قسمى دیگر از اعمال بمتعبد مخصوص است که از وى بدیگرى تعدى نکند، چون نماز بپاى داشتن و صدق و اخلاص در اعمال بجاى آوردن، و بوفاء عهد باز آمدن، و در بلیات صبر کردن.


اینست که رب العالمین گفت و أقام الصلاة الى قوله و حین الْبأْس آن گه گفت أولئک الذین صدقوا و أولئک هم الْمتقون اینان‏اند که در آن یک نیمه بر که اعتقاد است صدق بجاى آوردند، و در آن نیمه که اعمال است تقوى کار فرمودند، و صدق و تقوى کمال ایمانست، و هم الذین قال الله تعالى أولئک هم الْموْمنون حقا الآیة و تمامتر خبرى از مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم که لایق است باین آیت و ابواب بر درو جمع، هم قسم اعتقاد و هم قسم اعمال و هم مکارم الاخلاق خبر سوید حارث است: قال: و فدت على رسول الله سابع سبعة من قومى فلما دخلنا علیه و کلمناه اعجبه ما راى من سمتنا و زینا، فقال ما انتم؟ قلنا مومنون، فتبسم رسول الله و قال لکل قول حقیقة فما حقیقة قولکم و ایمانکم؟ قال سوید فقلت خمس عشرة خصلة: خمس منها أمرتنا رسلک ان نومن بها، و خمس منها امرتنا رسلک ان نعمل بها و، خمس منها تخلقنا بها فى الجاهلیة، و نحن على ذلک الا ان تکره منها شیئا. فقال رسول الله فما الخمس الخصال التی أمرتکم رسلى ان تومنوا بها؟ قلنا امرتنا رسلک ان نومن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و البعث بعد الموت، قال فما الخمس التی امرتکم ان تعملوا بهن؟ قلنا امرتنا رسلک ان نقول جمیعا لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و ان نقیم الصلوات و نوتى الزکاة، و نحج البیت من استطاع الیه سبیلا، و نصوم شهر رمضان، و نحن على ذلک، قال فما الخمس الخصال التی تخلقتم بها؟ قلنا الشکر عند الرخاء، و الصبر عند البلاء و الصدق عند اللقاء، و الرضا بمواقع القضا، و مناجزة الاعداء، فتبسم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و قال ادباء فقهاء عقلاء حکماء، کادوا من فقههم ان یکونوا انبیاء، یا لها من خصال! ما اشرفها و ازینها! و اعظم ثوابها! ثم قال رسول الله اوصیکم بخمس خصال لتکمل عشرون خصلة قلنا اوصنا یا رسول الله! فقال ان کنتم کما تقولون، فلا تجمعوا مالا تأکلون، و لا تبنوا ما لا تسکنون، و لا تنافسوا فى شى‏ء عنه تزولون، و ارغبوا فیما علیه تقدمون، و فیه تخلدون، و اتقوا الله الذى الیه ترجعون و علیه تعرضون.»